من خرگوشم،
دنبالم بدو!
ما یک سری دانشآموز قدیمی هستیم که وقتی به گذشته نگاه میکنیم،چیزهایی به یادمان میآید. به یاد میآوریم که چطور وقتی در کلاس، معلم پای تخته به ما درس میداد و بعد باید در خونه مشق مینوشتیم، چند روز بعد همه چیز از یادمان میرفت و از یاد گرفتنشان کیف نمیکردیم.
از طرف دیگر بعضی از معلمها به جای اینکه همینطور چیزی را به ما درس بدهند، در ذهن ما سؤالهایی را ایجاد میکردند و کمک میکردند خودمان برایشان جواب پیدا کنیم، خودمان اشتباه کنیم و تصحیح کنیم، خودمان دنبال منابع بگردیم و فرمان یادگیری در دست خودمون باشد و برایش تلاش کنیم. یادمان هست چقدر برایمان به جواب رسیدن و تعریف کردنش برای مامان و باباها لذتبخش بود و هنوز که هنوز است، این جوابها یادمان ماندهاند و برایمان کاربرد دارند. تازه مهمتر از آن، چقدر اینطور یادگرفتن به ما کمک میکرد به جای اینکه شب امتحان یک سری مطلب را خیلی سخت حفظ کنیم و بعد هم کاملاً فراموششان کنیم، یاد بگیریم چطور برای زندگیای که سؤالها و مسئلههاش بعد از تمام شدن مدرسه بیشتر و مهمتر میشوند، آماده شویم.
ما که خیلی سال پیش، خودمان بچه مدرسهای بودیم، با سن و سال و جنسیت و موقعیتهای مختلف، هرکدام رفتیم دنبال یک رشته تحصیلی در دانشگاه و هر کداممان رفت سراغ یک توانمندی و یک پیشهی متفاوت. ولی دل همهمان یکجا گیر کرد! اینکه کاش میشد فردایی بیاید، که درآن بچهها از آموختن لذت ببرند. باور کنند که برای یادگیری در این دوره و زمانه و با دسترسی به اینهمه منابع، نباید منتظر این باشند که کسی مطالب را برایشان آماده کند و به آنها یاد بده و خودشان میتوانند بهتر از هر کس دیگری در این یادگیری نقش داشته باشند، و در عین حال توانمندیهایشان را روزبهروز بیشتر و بیشتر کنن. فردایی که درآن، همه به ابزارهای بروز آموزشی دسترسی داشته باشند و هیچ بچهای از این منابع آموزشی، و مهمتر از آن، از باور اینکه خودش میتوانند مستقل و کارآمد یاد بگیرد و رشد کند، محروم نباشد.
اینجا در مدرسهی فردا، ما فقط یک کار خیلی مهم میکنیم: از سر راهت میرویم کنار تا خودت چیزی که دوست داری رو امتحان کنی و یادبگیری و پیشرفت کنی. البته که هوایت را داریم و مراقبت هستیم و کمکت میکنیم.
ما همان خرگوشی هستیم که آلیس دنبالش دوید و وارد سرزمین عجایب شد!
دوست داری ببینی در سرزمین فردا چه خبر است ؟ فقط دنبالمان بدو که اینجا خیلی خبرها هست…